هر صدایی که میشنوم یاد تو میافتم. هر زنگ تماس، هر زنگ پیام، هر زنگ ایمیل، و حتی با اینکه میدانم هیچوقت ممکن نیست تو زنگ خانه
را بزنی، هر زنگ آیفون. هر کس عزیزش را عزیزم یا عزیزدلم صدا میزند، میگوید که دورش میگردد و قربان صدقهاش میرود، صدای تو در گوشم میپیچد. صدای تو، وقتی در حیاط دانشگاه روی به روی تالار حکمت برای
اولین بار
صدایت را شنیدم. صدای تو، که تلاش میکردی بتوانم اسمت را صدا بزنم و وقتی صدایم میزنی به جای بله بگویم جانم. صدای تو وقتی میگفتی "هیچکس
اندازه تو "جذاب" رو جذاب تلفظ نمیکنه." صدای تو وقتی با مادر بحث
کرده بودم و به خیابان زده بودم و زیر درخت معروف پارک بانوان نشسته بودم و از
حیوانات برایم حقایق بامزه میگفتی که بخندم و آرام شوم و با دست گل به خانه
برگردم. صدای تو، وقتی که میدانستی صدای بم خوابآلودت قبل از رفتن به محل کارت چقدر به دلم مینشیند. صدای تو، وقتی سرباز بودی و دو هفتهای یکبار آن هم وقتی فقط دو ساعت اجازه خروج داشتی و زنگ میزدی و صدای
خستهات تحمل روزهای سخت انجام و نگارش و ارائه پایاننامه را آسان میکرد. صدای تو، وقتی ردیف آخر ون مینشستی و از سعادتآباد تا انقلاب برایم حرف میزدی و سربهسرم میگذاشتی تا بخندم و آخرش با جمله "الان کمی بهتری؟" از یادم میبردی که اصلا من قهر بودم و نباید به جز "اوهوم" و "نوچ"صدایی از من میشنیدی. صدای تو، وقتی
وسط رکوردینگ مینوشتم "به اینکه دوستم داری هم اشاره کن" و تو میخواندی
و میخندیدی و میگفتی:" زوری؟" صدای تو، وقتی اسمم را صدا میزدی و الف
اسمم را طوری تلفظ میکردی که در سیودو سال زندگیام کسی آنطور دلبرانه ادایش
نکرده است. وقتی پشت تلفن، چند دقیقه حرف میزدی و آخرش مـیمـ ح...
ادامه مطلبما را در سایت مـیمـ ح دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9asooka8 بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 6 دی 1402 ساعت: 0:35